- عود سوخته(دِ تَ / تِ)
عودی که سوخته باشد، و ظاهراً آن را برای سپید کردن دندان بکار میبردند:
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش.
خاقانی.
خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح را
گویی به عود سوخته شستند دندان صبح را.
خاقانی.
وز پی دندان سپیدی همرهان از تف ّ آه
دل چو عود سوخته دندان کنان آورده ام.
خاقانی
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش.
خاقانی.
خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح را
گویی به عود سوخته شستند دندان صبح را.
خاقانی.
وز پی دندان سپیدی همرهان از تف ّ آه
دل چو عود سوخته دندان کنان آورده ام.
خاقانی
